طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

بیقراری های تو

امروز جمعه دوم تیر 91اه و نمیدونم تو امروز چه مشکلی داشتی که از ظهر تا شب که خوابت ببره غر و نق میزدی و آرامش نداشتی. طوری که بابا حسن مجبور شد بره قطاری رو که خاله برای صد ساعتگیت بهت هدیه داده بود برات بیاره تا آروم بشی. با قطار دقایقی مشغول شدی ولی بعدش دوباره بیقراریات شروع شد. بیقراری کردنای تو واقعا امون آدمو میگیره. امروز بابا علی هم اومد خونمون تا تو رو ببینه ولی تو برعکس همیشه پیش اونم آروم نشدی و بابا حسن به همراه بابا علی تو رو بردن خونشون پیش عمه شیما. منم از فرصت استفاده کردمو اتاق پذیرایی رو که پر از گرد و خاک شده بود تمیز کردم. ظاهرا اونجا روی پای عمه شیما خوابیده بودی ولی بازم وقتی بیدار شدی گریه سر دادی و بابا مجبور شد...
3 تير 1391

شب میلاد امام حسین علیه السلام

سلام عزیزدلم آقا طاهای مهربون و معصوم من. امروز جمعه 2 تیر ماه مصادف با 2 شعبان 1433 بود. پسرم امشب شب ولادت امام حسین علیه السلام امام سوم ما شیعیانه. امامها راهنمای ماها هستن برا راهی که نرفتیم. اونا راه ها رو خوب بلدن و میشناسن و خدا اونا رو انتخاب کرده تا ما رو راهنمایی کنن. مثلا بابا حسنی مسیرای شهرو بهتر از مامانی بلده، خیلی زیاد این مسیرا رو رفته و میدونه ما رو از کجا ببره که خیلی سریع و بی دردسر به جایی که میخوایم برسیم. اماما هم همین کارو می کنن اگه ما به حرفاشون گوش بدیم و خوب اونا رو عمل کنیم سریع و کم دردسر به مقصدمون که رضای خداست میرسیم. در کشور ما، ایران، روز ولادت امام حسین رو روز پاسدار نامگذاری کردن. چون امام حسین برای پاسد...
3 تير 1391

غرش مردانه من رقیب داره؟

دهه آخر خرداد ماه بود که شنیدیم زهرا جان دختر خاله بابا حسن، سرش خورده به پنکه و پیشونیش شکسته. قرار شد ی شب بریم عیادت زهرا کوچولو.  میدونی که زهرا خانم تازگی ها، ی داداشی پیدا کرده که اسمش محمد مهدیه که 22 روز از شما کوچکتره. اون شب وقتی برای عیادت رفتیم خونه خاله پروین تو مشغول بازی با اسباب بازی های زهرا خانم  و محمد مهدی بودی که آقا محمد مهدی هم بیدار شد و وارد صحنه شد. تو با دیدن اون ی غرشی کردی و خودی نشون دادی و به بازیت ادامه دادی. محمد مهدی هم که نمیخواست از قافله عقب بمونه اولش ی مکثی کرد و بعدش چار دستو پا خودشو به تو رسوند و ی غرشی سر داد. تو یهو زدی زیر گریه. فکر کنم حسابشو نمی کردی که رقیب داشته باشی ها؟ ...
3 تير 1391

آب بازی

خداروشکر از حمام خوشت میاد. هر بار که بعد از اجابت مزاج میبرمت تا توی حمام شستشوت بدم با شنیدن صدای آب کلی ذوق می کنی. منم بعضی وقتا میذارمت توی تشت تا آب بازی کنی و حالشو ببری. امروز داشتم مطلبی رو میخوندم که توش نوشته بود توی ده ماهگی بچه از آب بازی لذت می بره و من دقیقا ایند در تو می بینم مامانی. عسلکم. ...
3 تير 1391

غذا به دست

خاله معصومه همیشه می گفت ی روز میرسه که باید خونتون رو مثل مسجد خالی کنین و با بشقاب روی دست غذا بخورین. اون روز مدتیه که فرا رسیده. اصلا نمیذاری غذا روی سفره بمونه. ماشااله سرعت عملت هم بی نظیره. اصلا نمی فهمیم دستت کی اومد توی غذا. فقط از روی آثارش که ریخته روی سفره و اینور اونور می فهمیم که توی بشقابامون دست بردی. سر سفره که میاریمت سفره رو از ی طرف می کشی و جمع می کنی.  می خوای تو همه چی دست بذاری و امتحان کنی. با پیشروی تو ما هم غذامونو می گیریم تو دستمونو و اونجوری که خاله معصومه می گفت غذا میخوریم. می بینی چه بلایی سرمون آوردی وروجک؟ ...
3 تير 1391

سر و ته

توی ماه دهم یاد گرفتی سر و ته میشی و چپکی به تلویزیون یا اشیا یا حتی به من نگاه می کنی. این برات ی جور بازیه و هر چی بهت میگم نکن با خوشحالی این کار رو تکرار می کنی. من نمیدونم چه لذتی داره آخه! این روزا وقتی روی پهلو میخوابونمت می بینم که روی شکم بر میگردی و مثل آدم بزرگا دستت رو میذاری زیر سرتو میخوابی. ...
3 تير 1391

زیر لفظی عمه شیما

روزای پایانی ماه نهم یاد گرفتی علاوه بر بابا و ماما و دد و نی نی، عمه و عمو هم بگی. البته شانس عمه شیما هر چی ازت خواهش کردیم که جلوی خودشم بگی نگفتی. منم فهمیدم لابد زیر لفظی میخوای. به عمه گفتم پسرم زیر لفظی میخواد تا بگه عمه. عمه هم بنده خدا قبول کرد. شما هم دلشو نشکوندی و ی بار گفتی عمه. حالا تو خونه زیاد میگی ها. نمیدونم چرا خونه عمه اینا که میریم نمی گی. خلاصه عمه شیما هم حدود ی هفته پیش به قولش عمل کرد و با هم رفتیم برات ی شلوار لی و ی دست لباس مردونه 4خونه با زیرپیرهن و شرت خریدیم که خیلی هم خوشگلن. دست عمه و عمو درد نکنه. قراره ایشااله در اولین فرصت بریم باهاشون ازت عکس بندازیم و بعد افتتاحشون کنی چون میترسم کثیفشون کنی و ما نتونست...
3 تير 1391

کیو وی

امان از این قیمتا! دیروز رفتم برات ی کرم مرطوب کننده کیو وی خریدم که حالت ضد حساسیت هم داشت. ی ذره کرم 16 هزار تومن. چند روز قبلش هم شامپو بدنش رو خریدم برات اونم 16 هزار تومن. عجب قیمتی داره این وسایل آرایشی بهداشتی. البته با اینکه 2 روزه دارم از کرم استفاده می کنم ولی از کارش راضیم پوستت رو حسابی نرم می کنه. نه که تو هم پوستت حساسه. قربون پسر حساسم برم الهی این تصویری که می بینی عکس شامپو بدن کیو ویه ...
3 تير 1391

نق و نق

عزیز دلم حدود ده روزه که 9 ماهگی رو پشت سر گذاشتی. این روزا وقتی بابا میخواد بره بیرون پشت سرش خودتو میکوبی به زمین و گریه می کنی حق داری مامان توی این خونه فسقلی هر کی باشه دلش میگیره. اما تو باید صبور باشی، ایشااله خدا بهمون ی خونه بزرگ میده تا تو بتونی حسابی توش بازی کنی خوشگل من ...
3 تير 1391

جستجوی 4 انگشتی

این روزا که تازه از 9 ماهگی خارج شدی یاد گرفتی که اشیا رو با 4 تا انگشتت با هم لمس کنی یا دنبالشون بگردی یا سعی کنی برشون داری. حالتش خیلی بامزست انگار داری با انگشتای به هم چسبیدت جارو می کنی. عزیزدل مامانش ...
2 تير 1391